Friday, May 21, 2010

دل مرده یار

خیالم تو ای اسوه نجابت
چه کنم کنی مرا اجابت

بخشنده ترینی تو به خطاهای کلامم
دریای معرفت وجودت ززخم زبانم

شرمنده حسن رویت هستم
گر افسار تحجر بر خویش بستم

سالی تو مرا ز خویشتم ران
تا گر که شوم به ز تن جان

دل مرده شوم من ز فراقت
تا که باز زنده شوم ز نگاهت

ندانم، ارزشی باشد در عالم
کان را من نیابم در خیالم

1 comment: