موفقترین انسانها کسانی هستند که بیشترین شکستها را در زندگی خورده اند!
هرکه درین دنیا نان عقل خویش خورد. خوانندگان هریک نان را با عقل خویش به چیزی تفسیر کنند، ما نیز نان عقل خویش خوریم!
آن فلسفه ای که نتواند خود را اثبات کند محکوم به مرگ است، و آن فلسفه ای که نتواند کسی محکومش کند قائم به حیات است، ولی حیاتی که خود سرانجامش مرگ است!
آن زیبای خفته را بیدار کنید که عمر زیبای ظاهرش همین دو سه روزست و بس. بیاموزیدش کانچه مانده ست زیبایی انسانیت درون بوده و بس!
سلام
ReplyDeleteممکنه کل بلاگتونو دوباره بذارید
اخه کامل نبود و فایلش مشکل داشت!
دچار یعنی عاشق و چه سخت است اگر یک ماهی دچار آبی دریای بیکران شود
ReplyDeleteپرسید یکی که عاشقی چیست گفت چون شوی بدانی
بیستون را عشق کند شهرتش فرهاد برد
وصف تو نهال حیرت آمد عشق تو کمال حیرت آمد
عشق یه چیزی مث کشک و دوغه تمام زندگی پر از دروغه
عاشق روی ماهت منم منم منم من
همیشه عاشق تنهاست و دست عاشق در دست ترو ثانیه هاست
بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر است
در ازل آب و گلم زعشق سرشتند دفتر عمرم به نام عشق نوشتند
سفره ی عشق عجب رنگین است به غم و خون جگر تزیین است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد به اندازه عشق
سر نهادیم به صحرای جنون تا بگوییم ره عشق این است
با ستاره سخن از عشق بگو کز ملالش دل او خونین است
عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب
پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید هر جوانی که بسر عشق ندارد پیر است
غروب عاشقان رنگش طلاییست اگرچه آخرش مرگ و جدایی ست
دل عاشق به پیغامی بسازه خمار آلوده با جامی بسازه
عشق یعنی آرزوی یک مثال آرزوی یک مثال بی جواب
سفارشی عاشقتم سفارشی خاطر خواتم
عشق یعنی علاقه نه کفگیر و ملاقه
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه پاک کن از زندگی اندوه و آه
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم
عشق یعنی سوختن در هر نفس سوختن در شعله ها با هر نفس
عاشقی زندگی کبوتری در گذر ثانیه هاست
عشق منی آآ دل میبری آآآآ جون منی و عمر منی
با هر ضربه ی دستم روی گیتار شکستم میخوام که بدونی هنوزم عاشقت هستم
عشق منی یه ذره دوسم داشته باش
دنیا رو عاشق میکنم فقط به خاطر تووووو
زندگی بهتر ازین نمیشه روز دیدار اومده عشق من از راه اومده
عشق با نبض دقایق زیباست عشق با حسرت عاشق زیباست
یه یادگار از عشق رو تن درخت پیر
روزی بود عاشق تو بودم از دستت خیلی رازی بودم
زندگی خالی نیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست عشق
بعد ازین راه منو تو عزیزم جدا شده سهم من از عشق تو گریه ی بی صدا شده
حالم بده حالم بده عشقم رفته نیومده
اگه عاشقونه گفتم عشق تو لایقشه اگه مردم تو بدون چه کسی باعثشه
وقتی دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یکی مث من عاشق یکی مث تو بود
آهای خوشگل عاشق آهای عمر دقایق
بیا با هم برقصیم عاشقونه یه تانگو
عشق تو خیلی برام مقدسه انتظار عزیز من دیگه بسه
من پیش خودم یه قانونی دارم توی قانون ما هر کسی که عاشق نباشه آدم نیست
عشق یک حادثه است و جدایی یک قانون
دیگه برای موندن اتاق تو شلوغه عرو سکا بدونید که عاشقی دروغه
عشق تو تو قلبم مث آتیشه میزنه تو سینه آروم نمیشه
عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل
do you try to teach love
ReplyDeleteو فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد.
و اما عشق...
عشق یعنی لبخند
نرم، نازک، شکستنی اما
ابدی
عشق، خاموش ناشدنی،
، کم سو اما همیشگی.
هماهنگ با ملودی
نه تند نه کند
عشق کافر است و به کفر مومن
عشق قائم به قاعده، نه در طول قاعده
عشق خالق قاعده، خرق عادت!
عشق پر از شکر، بی گلایه
نرم، نازک، شکستنی اما
ابدی
تنها دوست مرگ، رفیق همه چیزهای تکراری
همنشین همه خاطرات، بی هیچ سانسور
عشق تنها زبان مشترک آدمکای رنگ رنگ.
عشق تنها رسم دعا
عشق تنهایی مسرور اشکها
عشق، صریح اما با حوصله
پر از صبر،پر از شکر، پر از درد
تنها دوست درد، تنها رفیق سوختن
همنشین سادگی، آزادگی ، زندگی
زلال و شفاف مثل روح ،آینه ، بی هیچ ریا
تقیه فراموش باد.
عشق بی بهانه بی چشمداشت ، مال خود خودت
پر از تکرار، لبریز از کهنگی، روح همه اشیا قدیمی پاک شده از همه لیست ها.
عشق حدیث تکراری بی سابقه
عشق روح محافظ همه گنج ها
نرم، نازک، شکستنی اما
مثل طفل چند روزه ، از همه به زنده بودن مصمم تر، بی دلیل بی آرزو.
و اما عشق...
آن يكي آمد در ياري بزد
ReplyDeleteگفت يارش: كيستي اي معتمد؟
گفت: من گفتش: برو هنگام نيست
بر چنين خواني مقام خام نيست
خام را جز آتش هجر و فراق
كي پزد كي وارهاند از نفاق
رفت آن مسكين و سالي در سفر
در فراق دوست سوزيد از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهء همباز گشت
حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
تا بنجهد بيادب لفظي ز لب
بانگ زد يارش كه بر در كيست آن
گفت بر در هم توي اي دلستان
گفت اكنون چون مني اي من در آ
نيست گنجايي دو من را در سرا
گفت یارش اندرا ای جمله من...نی مخالف جون گل و خار چمن
ReplyDeleteHeartache is knocking on her door
ReplyDeleteShadows dance outside her window
Tears keep falling on the floor
As the world around her crumbles.........
"آن زیبای خفته را بیدار کنید که عمر زیبای ظاهرش همین دو سه روزست و بس. بیاموزیدش کانچه مانده ست زیبایی انسانیت درون بوده و بس!"
ReplyDeleteآن شوالیه سوسول را خبر سازید که شمشیرش پلاستیکیست.
deeply doubted about the meaning of zibayie ensaniate daroon